مخاطب شناسی
این وبلاگ بصورت گروهی در راستای تحقیق و پژوهش در زمینه مخاطب شناسی فعالیت می نماید
به نام خدا
موضوع : مخاطب شناسی در عرصه فرهنگ و هنر
تهیه کنندگان: لقمان پیش بهار ـ یاسین حسنی ـ علی احمدی پور ـ صائب کهنسال
دانشگاه امام حسین (ع)
جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری فرهنگ و دستیابی به آن وسیلهای است که باید در اختیار عموم قرار گیرد. با وجود این، چگونه میتوان از چنین نظری دفاع کرد وقتی میبینیم فرهنگ وسیلهای ممتاز برای کسب حیثیت اجتماعی است؟ سیاست فرهنگی بهمثابه فضایی تعریف میشود که نهاد فرهنگی، آفرینش هنری و مخاطب را در بر میگیرد؛ چگونه این سه واقعیت، که هریک منطق خود را دارد، میتوانند با هم جمع شوند و تعامل بورزند؟ آن پویایی که از روابط میان تماشاگر، نهاد و بیان فرهنگی حاصل میشود کدام است؟ چگونه فضای رسمی نهادی حاضر است به فرد آزادی و خودمختاری بدهد؟ به این پرسشها در این کتاب پاسخ داده میشود، اما پاسخها با نشاندادن همة پویاییها و تناقضاتی که در مخاطب وجود دارد، جز به برخی از جنبههای شناخت آن نمیپردازد. تماشاگران، همانگونه که آنتیگون موشتوری به ما میگوید «ستون اصلی (یا سنگ بنایی) هستند که به اثر و به نهاد فرهنگی معنا میبخشند، معنایی که بدون آن، نه اثر میتواند وجود داشته باشد و نه نهاد فرهنگی». «آنتیگون موشتوری» در کتاب «جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری» بر آن است که تحلیلی جامع از مخاطبان عرصه های فکری یا هنری ارایه دهد. موشتوری در دیباچه کتاب خود با بیان این نکته که افراد در حیطه ای عمومی زندگی می کنند که مولفه های پیچیده آن بر شکل گیری رفتارهای آن ها اثر می گذارند تحلیل این مولفه ها را لازم ارزیابی می کند. چرا که این تحلیل نه تنها ما را نسبت به رفتار افراد به عنوان مخاطب آگاه می کند، بلکه در مورد روابط موجود میان دولت و فرد، میان گروه های اجتماعی و میان فرهنگ و افراد نیز آگاهی می بخشد. او بر این باور است که توجه دقیق به مخاطب در حوزه فرهنگ و حوزه هنر می تواند عناصری را در حیات سیاسی کشور (روابط سه گانه موجود میان قدرت حاکم، جمعیت کشور و هنرمندان)، حیات گروه های اجتماعی و گروه های در تقابل با آن ها (تضاد میان فرهنگ نخبه گرا و فرهنگ توده، میان موضع اجتماعی متعلق به هر رده اجتماعی و میان نخبگان و عامه مردم) و حیات آفرینشگری و اداره اجتماعی آن به وسیله ساختارهای نهادین که شکل گیری مخاطب به آن ها سپرده شده است، به ارمغان آورد. او تاکید می کند که مخاطب فرهیخته کیفیت اثر هنری را مشروعیت می بخشد، در حالی که مخاطب عام، به نهاد مربوط مشروعیت می بخشد. به عبارت دیگر عامه مردم است و نه اهالی فرهنگ که برای اثر هنری و آفریننده اش شهرت و افتخار می آورند که این امر بی شک از نظر اقتصادی پیامدهای مهم به همراه دارد پس باید برای فرهنگ و دستیابی عموم به آن کوشید. موشتوری معتقد است که با قراردادن کنشگر اجتماعی در چشم اندازی پویا، تحلیل تربیت سلیقه در فضای عمومی می تواند محل آزمایشگاهی تجربی تلقی شود. این چشم انداز، در تعاملی حقیقی میان فرد کنشگر و شهر او مورد توجه قرار می گیرد. در روابط موجود میان این حیطه، جایی که منافع متناقض با هم وجود دارند و با هم می جنگند، جوهره اصلی تربیت سلیقه قرار می گیرد. در این فضای عمومی این که کنشگر با فاصله اجتماعی برداشت خاص خود را از زندگی و به طور مشخص تر از حوزه هنری و فرهنگی نشان دهد، الهام بخش روابط اجتماعی است. تربیت سلیقه مخاطب داده ای است مربوط به این روابط که شهر با کنشگران خود ورای حیطه خصوصی و یادگیری های خود برقرار کرده است. زیبایی شناسی رایج و پذیرفته شده الزاما آن چیزی نیست که محل های مشروعیت بخش ارایه می کنند، بلکه چیزی است که در مبادله های میان افراد یک گروه اجتماعی تولید می شود. آن چه عموماً مجاز و مورد قبول است ممکن است به مثابه شکل دیگری از مشروعیت بخشی و گاهی قوی تر از مشروعیت بخشی نهادی ظاهر شود. موشتوری عبارت «تربیت سلیقه» را ارجاع دهنده به حیطه خصوصی ارزیابی کرده و معتقد است که این «تربیت سلیقه» بعد عمومی موجود انسانی را از میان برمی دارد و این در حالی است که دخالت وی در فضای عمومی به او اجازه می دهد که از خلال ارزش مبادله به سوی فعالیت فرهنگی و هنری روی بیاورد و به استدلال دست پیدا کند. در رویکردی رادیکال، موشتوری با بیان این نکته که فعالیت های فرهنگی داده هایی از نوع هستی شناختی و سیاسی به دست می دهند چرا که بیان هنری به فرد اجازه می دهد خود را در فضای عمومی بسازد و در این راستا، روابطی میان خود و گروه اجتماعی اش برقرار کند. فرد از خلال این بیان زیباشناختی، خود را پیدا خواهد کرد و فردیت خود را در فضای اجتماعی فریاد خواهد کشید و به این ترتیب موجودیت خود را در جهان نشان خواهد داد. همچنین روابطی که فرد میان خود و شهر خود جایی که فعالیت هنری رابط این روابط قرار می گیرد و برای نشان دادن این روابط به کار می رود برقرار می کند، علاوه بر بعد هستی شناختی یاد شده سیاسی نیز هست. رهنمود او در این رابطه این است که در حیطه عمومی سهم مدیریت اجتماعی فعالیت های فرهنگی و هنری را از سهم تربیت سلیقه، جدا کنیم. چرا که در حیطه عمومی، اثر هنری از یک سو وسیله ای است برای ایجاد مبادله ها میان افراد و این که بتوانند با واقعیت فاصله اجتماعی بگیرند و از این واقعیت اجتماعی، قرائتی داشته باشند و از سوی دیگر وسیله ای است برای نزدیک کردن فرد به همین واقعیت. به این ترتیب فرهنگ هنری دارای کارکردی پویا خواهد بود. فرد کنشگر از خلال این فاصله میان شرایط ذهنی حیطه خصوصی و شرایط عینی حیطه عمومی، در شهر خود موضع می گیرد. حیطه عمومی بستر ایجاد قضاوت ها را آماده می کند و گفت وشنودهای اجتماعی را ممکن می سازد. در این صورت، مبادله حاصل شده چیزی است که امکان یافتن پیوندهای تعلقی میان فرهنگ و سیاست را فراهم می آورد. تاکیدی بی مانند بر تماشاگران و مخاطبان فرهنگی به عنوان معنابخشان اصلی به اثر و نهاد فرهنگی که بدون آن ها نه اثر می تواند وجود داشته باشد و نه نهاد فرهنگی را در کتاب «جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری» نوشته «آنتیگون موشتوری» با ترجمه «حسین میرزایی» بخوانید.
منبع: http://anthropology.ir/node/5005 نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|